امروزم یه شعر دیگه براتون دارم ، اینم شعر خوبیه.
می کشندم که ز راه تو کنارم بزنند چشمان تو کجایند که زارم بزنند
راه امواج مرا برتو گرفتند چه سود بی تو یاغی تر از آنم که مهارم بزنند
حق من هستی و خواهان توام تا دم مرگ دم ز حق می زنم آن قدر که دارم بزنند
شادی رقص توام گر بنوازند به ضرب زخمه ی حزن توام گر به سه تارم بزنند
سر چشمان تو هرچند شلوغ است بگو سرکی هم به دل بی کس و کارم بزنند
بر سر مقبره ام عکس تو را خواهم کوفت مردم اینگونه مگر سر به مزارم بزنند