بازم شعر
نویسنده : رضا آذرین::
87/6/17:: 12:5 عصر
امروزم یه شعر دیگه براتون دارم ، اینم شعر خوبیه.
می کشندم که ز راه تو کنارم بزنند چشمان تو کجایند که زارم بزنند
راه امواج مرا برتو گرفتند چه سود بی تو یاغی تر از آنم که مهارم بزنند
حق من هستی و خواهان توام تا دم مرگ دم ز حق می زنم آن قدر که دارم بزنند
شادی رقص توام گر بنوازند به ضرب زخمه ی حزن توام گر به سه تارم بزنند
سر چشمان تو هرچند شلوغ است بگو سرکی هم به دل بی کس و کارم بزنند
بر سر مقبره ام عکس تو را خواهم کوفت مردم اینگونه مگر سر به مزارم بزنند
---------------------------------------------------
سلام امروز یه کم حالم بهتره ولی هنوز مثل سابق سر حال نیستم ، راستی شعر دیروز چه طور بود ؟ حال کردین ؟ جون رضا ! تعارف می کنین ؟
---------------------------------------------------
سلام
نویسنده : رضا آذرین::
87/6/16:: 3:37 عصر
سلام الان اصلان حال خوبی ندارم .
فعلاً اینو بخونید ، نمی دونم برا کیه ولی قشنگه.
قانون عشق ورزی دل ها عوض شدست یوسف عوض شدست ، زلیخا عوض شدست
سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی در عشق سالهاست که فتوا عوض شدست
از من کشیده دست طبیبم گمان کنم فهمیده درد را که مداوا عوض شدست
خوکن به قایقت که به ساحل نمی رسی خوکن که جای ساحل و دریا عوض شدست
آن بی وفا کبوتر جلدی که پر کشید اکنون به خانه آمده اما عوض شدست
حق داشتی مرا نشناسی به هر طریق من همچنان همانم و دنیا عوض شدست
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------